کرامات حضرت معصومه (س)
کرامت و معجزات و [ افعال ] خارق العادة از قضایایی نیست که اختصاص به شیعه امامیه داشته باشد، بلکه موضوعی است که نزد تمامی ادیان و فرق و ملل شایع و رایج بوده و از صلحای پیروانشان صادر می شود.
مسیحیان آن را از علامات و نشانه های تأییدروح القدس برای کسانی را که به دست آنها کرامت صادر می شود، می دانند و حضرت مسیح پیروان خویش را به نشر و ترویج دین و دعوت به آن فرمان داده و به آنها بشارت داده که امور خارق العاده ای به دست آنها پدیدار می شود که رسالتشان را تأیید می کند؛ به طوری که آن را علامت و نشانه ای برای آنها قرار داده تا از مدعیان دروغین که خود را به دین او ملحق می سازند در صورتی که از هیچ
ص: 115
1- 1. «أنوار المشعشعین» ج 1، باب 11، ص
نظر مسیحی نیستند، تمیز داده شوند.
مسلمانان علی رغم مقام و منزلتی که برای خوارق و کرامات قائلند و سعی و تلاشی که برای آن انجام می دهند، در عین حال آن را پایه و اساسی برای دعوت احدی قرار ندادند؛ زیرا دین اسلام برای مسلمانان، عقل را وجه تمایز و فارق بین حق و باطل قرار داده است.
آن چه که عقل، بعد از تلاش فکری و تأمل به آن حکم کند، حق بوده، و آن چه را که عقل بعد از آن که در روشن ساختن آن نهایت تلاش را نمود و آن را دور انداخت، آن باطل است؛ هر چند خوارق فراوانی آن را تأیید و تصدیق کند.
نگاه و نظر مسلمانان به کرامات و خوارق و بزرگداشتن آن به جهت حکمی بود که نسبت به افراد و اشخاص در میزان و مقدار نزدیکی آنان به خداوند متعال و توجه به او، صادر می کردند.
به بیان دیگر، در نظر ما کرامات یا خوارق فقط از قضایای ممکنه نیست، بلکه از امور ضروریه ای است که ملازم با برخی حالات [ و مقامات [عالیه است که روح بشری در اثر طاعت، عبادت، اخلاص، تسلیم و توکلّ بر خدا، بدان دست می یابد؛ زیرا روحی که در درون این جسم کثیف به ودیعه گذاشته شده و در آن ساکن شده نفحه ای از نفحات حق و پرتویی از انوار حقیقت است که جلالت آن پنهان است در حالی که بدن را به شگفتی وا داشته است.
هر کس به سوی آن هدایت شود و آن را بشناسد و دریچه ای در دلش گشوده شود که از نورش بر او آرام، آرام بتابد، از او، روح پاک و
ص: 116
روحانیت محض و یک حقیقت خالصی می سازد که به دست او از
جانب خداوند امور خارق العاده و کرامت عجیب و نادر صادر می شود؛ زیرا روح دارای حکومت و سیطره بی حد و مرزی بر مادیّات است. و از محالات است که روح بر فردی بتابد [ و با وی آمیخته شود [ ولی کرامات به دست او صادر نشود.
معنای این حرف آن نیست که خوارق عادتی که در جلسات احضار ارواح پیدا می شود، در این حوزه معنوی داخل بوده و تعبیر کردن از آن، به کرامات جایز و صحیح باشد، بلکه کرامت در فهم و نظر ما چیزی است که در سایه تقرّب به خدا از راه اعمال نیک، طاعات و عبادات خالصانه و اخلاص که مقامی از مقامات اهل یقین است پیدا می شود و توفیق وصول به آن از جانب خدای بزرگ است و به این معنا، پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله اشاره فرموده است:
«هیچ بنده ای نیست که چهل روز عمل را برای خداوند خالص کند مگر آن که چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش ظاهر می گردد»(1).
پس چگونه اند ذریه طاهره علیهم السلام که در تمام عمرشان و در همه لحظات زندگیشان به خداوند اخلاص می ورزیدند؟
پس شایسته است که خداوند آن چه را که به احدی از جهانیان نداده است به آنان ببخشد و عنایت فرماید. هر شریفی در برابر شرف آنان سر فرود آورد و هر متکبری به فرمان آنان تواضع نماید و هر جباری به
ص: 117
1- 1. «جامع السعادات» ج 2، ص 399: «مامن عبد یخلص العمل لله تعالی أربعین یوما الّا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه».
خاطر فضل آنان خضوع نماید و هر چیزی در مقابلشان خوار و ذلیل می گردد و زمین به نور آنان تابان است و رستگاران به ولایت ایشان
رستگار گردند و به وسیله آنها راه وصول بپیمایند و بر هر که منکر ولایت ایشان باشد، خشم خداوند رحمان باد.
امام علی علیه السلام می فرماید: «خوشا به حال آن که در عبادت ودعا برای خدا اخلاص ورزد و قلب خود را به آن چه می بیند مشغول نسازد و یاد خدا را به آنچه می شنود، فراموش نکند و دلش را به آن چه به دیگری داده شده، محزون نگرداند»(1).
این سخن امام، دلیل است بر این که اخلاص رأس و اساس فضائل و مناط در قبولی و صحت اعمال می باشد و عملی که در آن اخلاص نباشد، فاقد اعتبار و ارزش است و دست یافتن بدان به طور کامل به آسانی ممکن نیست، بلکه در گرو توفیق الهی است و می توان از راه عبودیت آن را از حق تعالی طلب کرد.
شعر:(2)
هرگاه هدایت به دلی راه یافت، اعضای بدن برای عبادت خدا نشاط پیدا می کنند(3).
امام صادق علیه السلام - در تفسیر آیه شریفه «لیبلوکم أیّکم احسن
ص: 118
1- 1. «جامع السعادات» ج 2، ص 400: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره».
2- 2. واذا حلّت الهدایة قلبا نشطت للعبادة الأعضاء
3- 3. «بحار الأنوار» ج 53، ص 326.
عملاً»(1)، تا شما را آزمایش کند که کدام یک عملتان بهتر است - به این موضوع اشاره فرمود: خداوند کثرت عمل را نمی خواهد بلکه درستی عمل را می خواهد و درستی عمل به آن است که با خدا ترسی و نیّت
پاک توأم باشد(2).
آن گاه فرمود: اخلاص، مجمع اعمال فاضله و کلید قبول الهی و توفیق رضای الهی است. هرکس که خداوند عملش را از او بپذیرد و از او خشنود باشد او مخلص است؛ اگرچه عملش اندک باشد و هرکه خداوند عملش را از او قبول نکند مخلص نیست؛ اگر چه عملش زیاد باشد. این سخن را می توان درباره حضرت آدم و ابلیس ملاحظه کرد.
علامت پذیرش در بارگاه ربوبی، وجود استقامت و پایداری در راه خدا، با بذل کردن هرچیزی که محبوب آدمی است، با علم به این که - تمام حرکات و سکناتش صواب و درست است، می باشد. فرد مخلص روحش را در آن چه که برای اصلاح علم و عمل و درستی ریاست و مرئوسیت لازم است، ذوب کند و جانش را در این راه فدا نماید، چون اگر این مقام را بفهمد همه چیز را می فهمد و اگر از دست بدهد همه چیز را از دست می دهد. و این، حقیقت معانی تنزیه در توحید الهی است(3).
***
ص: 119
1- 4. سوره هود: 11، آیه 7؛ سوره ملک: 67، آیه 2.
2- 1. «البرهان فی تفسیر القرآن» ج 2، ص 207.
3- 2. «جامع السعادات» ج 2، ص 400.
حقیقتا؛ عبودیت و کنارگیری از دنیا و بازگشت کامل به سوی خدا و اطاعت او و فانی ساختن خویشتن در راه تحصیل مرضات الهی، باعث شد تا فاطمه معصومه علیها السلام و دختران ائمه اطهار علیهم السلام که در سیره و طریقه آن بانو هستند، به مقام رفیعی برسند که از زمان رحلتشان تا به امروز آن را مشاهده می کنی.
پس جای تعجب نیست که آن بانو صاحب کرامات و خوارق عادت است و به اذن پروردگارش نابینایان و جذامیان را شفا می دهد… و کسی را که به سوی او رهسپار شود [ و دست نیاز به سوی او برد] و به او امیدوار باشد و نزدش آید مأیوس و نا امید نمی سازد… و کسی که او را قصد کرده و حاجتی از او خواسته رد نمی کند و احدی را از روضه اش بر نمی گرداند، مگر آن که حوائج او را برآورده و مشکلاتش را رفع کرده باشد. و این همان مفهوم و مصداق خارجی حدیث قدسی است که از سوی خداوند وارد شده است: «بنده من، مرا اطاعت کن تا مثل من باشی و هرگاه به چیزی بگویی باش، پس موجود می شود»(1).
علاوه بر آن، ما یقین و اعتقاد راستین داریم که آنان زنده اند، نزد پرودرگارشان روزی می خورند، مکان ما را می ببینند و سخن ما را می شنوند و پاسخ ما را می دهند و چیزی از احوال ما بر آنان پنهان نیست.
برخی از مراجع و منابع، علاوه بر خوارق زیادی که دهان به دهان از یکدیگر نقل می کنند و ناقلان اخبار دست به دست می گردانند، در صفحات خود، کراماتی را برای بانو، فاطمه معصومه علیها السلام ذکر
ص: 120
1- 1. «عبدی أطعنی تکن مثلی (أومَثَلی» إذا قلت لشیءٍ کن فیکون».
کرده اند و آن کرامات میان فقیهان و عالمان و ادیبان شایع و رایج بوده؛ به طوری که هرگاه بخواهیم آنها را جمع و تدوین نماییم شمارش آنها در چند مجلّد ممکن نخواهد بود؛ مگر آن که به نقل و بیان برخی از آنها بسنده کنیم.
فقیه محدّث میرزا حسین بن شیخ محمد تقی نوری طبرسی (متوفای 1320 ه . ق .) چنین می گوید:
از آیات عجیب الهی که دل ها را از وسوسه شیاطین پاکیزه می سازد آن است که در زمانی که در شهر کاظمین اقامت داشتیم، در شهر بغداد مرد نصرانی بود که یعقوب نامیده می شد. بیماری عطش بر وی عارض شد و به پزشکان مراجعه کرد ولی معالجه اثری نداشت و بیماریش شدّت یافت و نحیف و ضعیف گردید تا آن که از راه رفتن ناتوان شد. او می گوید:
همواره از خدا می خواستم یا مرا شفا دهد یا مرگم را برساند تا آن که شبی در عالم خواب که روی تخت خوابیده بودم - و آن واقعه در حدود سال 1280 هجری به وقوع پیوست - سید جلیل نورانی و بلند قامتی را دیدم که نزد من حاضر شد و تختخواب را تکان داد و گفت: اگر می خواهی شفایابی، شرط بین من و تو آن است که به شهر کاظمین بروی و زیارت کنی. همانا از این بیماری بهبود می یابی. از خواب برخاستم و رؤیای خود را بر مادرم نقل کردم. او گفت:
این مطلب از شیطان است و صلیب و زنّار را آورد و بر من بست و دوباره به خواب رفتم. [ در خواب ] بانوی با فضیلتی را که چادری برسرداشت، دیدم که تختخواب را تکان داد و گفت: برخیز که فجر طلوع
ص: 121
کرد. آیا پدرم با تو شرط نکرد که او را زیارت کنی تا شفایت دهد؟!
گفتم: پدرت کیست؟ گفت: امام موسی بن جعفر علیهما السلام. گفتم: تو کیستی؟ گفت: معصومه علیها السلام، خواهر امام رضا علیه السلام.
از خواب بیدار شدم و در این مسئله متحیر و سرگردان بودم که چکنم و کجا بروم؟ به دلم افتاد که به خانه سید راضی بغدادی که در محله رواق ساکن بود، بروم. به طرف خانه او به راه افتادم. وقتی در را زدم، صدا کرد: کیستی؟ گفتم: در را باز کن. وقتی صدایم را شنید
دخترش را صدا کرد که در را بازکن. او مردی نصرانی است که می خواهد به دین اسلام تشرّف یابد. بعد از آن که وارد خانه او شدم، به او گفتم: از کجا این موضوع را دانستی؟
گفت: در خواب، جدّم به من خبر داد. سپس مرا به کاظمین، نزد شیخ عبدالحسین طهرانی - اعلی الله مقامه - برد و داستان را برای او بازگو کرد. او به من امر کرد که به حرم مطهر بروم. مرا به سوی حرم مطهر بردند و دور ضریح طواف دادند ولی برای من اثری از بهبودی ظاهر نشد.
وقتی از حرم بیرون آمدم با خوشحالی به حال خود اندیشیدم و تشنگی بر من عارض شد. آب نوشیدم. پس بر من سرگیجه عارض گشت و بر زمین افتادم؛ گویا بر پشت من کوهی بود که فرود آمد و نفخ بدنم خارج شد و زردی صورتم به سرخی تبدیل شد و هیچ اثری از بیماری در من باقی نماند.
بعد از آن به بغداد برگشتم تا دارایی ام را بگیرم. خانواده و خویشاوندانم با خبر شدند و مرا گرفتند و به خانه ای بردند که در آن
ص: 122
گروهی بودند و مادرم در میان آن جماعت بود.
به من گفت: خدا رویت را سیاه کند، رفتی و کافر شدی؟ گفتم:
ببینید: آیا اثری از بیماریم باقی مانده؟ گفت: این، سحر است. سفیر دولت انگلیس به عمویم نگاه کرد و گفت: به من اجازه بده او را ادب نمایم. واقعا؛ او امروز کفر می ورزد و فردا همه طائفه ما کافر می شوند.
پس مرا برهنه کردند و خواباندند و با وسیله ای معروف به «قرپاچ» که دارای سیم های بر سر آن شبیه سوزن بود، مرا زدند. خون از اطراف بدنم جاری شد و لکن درد و اذیتی از آن در من مؤثر واقع نشد. تا آن که
خواهرم خودش را به روی من انداخت و آنان از من دست برداشتند و به من گفتند: بر شأن [و دین] خود روی بیاور.
بعد از آن به کاظمین برگشتم و نزد شیخ بزرگوار رفتم و شهادتین را به من تلقین کرد و به دست وی اسلام آوردم. وقتی عصر شد، والی بغداد «نامق پاشا» که فرد متعصب و لجوجی بود، شخصی را نزد شیخ فرستاد و نزد او نامه ای بود که در آن چنین نوشته بود: مردی به نزد تو آمده تا اسلام بیاورد و او از رعایای ما و تبعه فرنگ است .باید او را به قاضی تسلیم کنی.
شیخ جواب داد: کسی که از او یاد کردی نزد من آمد ولی به دنبال کار خود رفت. مرا پنهان ساخت و به کربلا فرستاد. و من در آن جا ختنه کردم. و قبر آن شهید را زیارت کردم و برگشتم. آن گاه مرا با مرد صالحی از اهالی اصطهبانات - از توابع شیراز - به سوی ایران فرستاد یک سال در آن جا ماندم. سپس به عتبات مراجعت کردم
وقتی به کاظمین برگشتم، عِرْق و رگ رَحِم و قوم و خویشانوندی در من تحریک شد و به دیدار آنان اشتیاق پیدا کردم. مطلب را به شیخ محمد حسن کاظمی معروف به «یاسین» - جعله الله فی درعه الحصین - بیان کردم. او مرا از این کار منع کرد و گفت: می ترسم تو را وادار کنند که یا عذاب ببینی یا به نصرانیت برگردی.
از قصد خود منصرف شدم و در آن شب، در خواب دیدم گویا در صحرای بزرگی که از گیاه سرسبز بود، قرار دارم و در آن جا جماعتی از سادات هستند و مردی در آن جا ایستاده و به من گفت: چرا بر پیامبرت سلام نمی کنی؟ به همه آنان سلام کردم. یکی از دو سیّدی که پیشاپیش
جماعت بود به من گفت: دوست داری پدرت را ببینی؟ عرض کردم: بله.
سید به آن مرد گفت: او را نزد پدرش ببرید تا او را ببیند. مرا بردند و من کوه تاریکی را دیدم که به استقبال من می آید. وقتی نزدیک من رسید هوا گرم شد؛ به طوری که مانند تابستان گردید و صدایی بلند شد و از آن کوه، درِ کوچکی گشوده، آتشی شعله ور گشت و گوشه ای از آن به من اصابت کرد و از درون آن فریاد انسانی را می شنیدم که پدرم بود. وحشت کرده و مرا به نزد سادات برگرداندند. به من می خندیدند و می گفتند: آیا بعد از این می خواهی پدرت را ببینی؟ عرض کردم: خیر.
آن گاه به من امر کردند تا خود را در حوض که تعدادش 7 عدد بود فرو بردم. به امر ایشان در هر حوض خودم را سه مرتبه فرو بردم. سپس لباس سفیدی برایم آوردند و آن را پوشیدم و در این حال از خواب بیدار شدم. دیدم بدنم به خارش افتاده و از محل خارش آنها دمل های
ص: 124
بزرگی خارج شد.
قضیه را برای شیخ بزرگوار تعریف کردم، او گفت: آنها به خاطر گوشت خنزیری که در بدنت بوده و اثر خمر است. خداوند خواسته تو را به دلیل اسلام آوردنت از آن تطهیر سازد. تا هفته ها از جای زخم چرک خارج می شد.
او از زیارت خانواده اش منصرف شد و به محل هجرتش برگشت و در آن جا ازدواج کرد و به ذکر مصائب حضرت اباعبداللّه علیه السلام مشغول شد. امروز او در آن شهر زندگی می کند و دارای خانواده و فرزندانی می باشد.
در خلال تألیف این کتاب، برای بار دوم همراه خانواده، به زیارت ائمه
اطهار علیهم السلام در عراق مشرف شد و برگشت. خداوند امثال او را زیاد کند و خاطر و حالش را اصلاح فرماید و عاقبتش را نیکو سازد(1).
مرحوم محدّث شیخ عباس قمی فرزند محمد رضا (متوفای 1359ه . ق .) درکتاب «فوائد رضویه» در شرح حال حکیم متأله صدرالدین محمد بن ابراهیم (متوفای 1050 ه . ق .) چنین می نگارد:
بدان که برخی از مشایخ من فرموده اند، مرحوم ملاصدرای شیرازی در اثر حوادث دشوار و قضایای تلخی که در زمانش برای او پیش آمد او را ناچار ساخت که وطن خود شیراز را ترک کند و بار سفر را به سوی نواحی دار ایمان (قم) به بندد. شهری که آشیانه آل محمد صلی الله علیه و آله و عترت طاهره محسوب می شود بر حسب آن چه در حدیث آمده: «زمانی که
ص: 125
1- 1. «دار السلام» ج 2، ص 171 - 169.
سرشناسه : امینی، محمدهادی، 1314 - 1379.
عنوان و نام پدیدآور : گوهر قم: زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)/ تالیف محمد هادی امینی؛ ترجمه سید مرتضی سیفی.
مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1384.
مشخصات ظاهری : 152 ص.
فروست : مجموعه آثار کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه و مکانت فرهنگی قم؛ 37.
شابک : 9000 ریال: 964-8567-37-9
یادداشت : عنوان عطف: گوهر قم.
یادداشت : کتابنامه: ص. 147-152؛ همچنین بصورت زیر نویس.
عنوان عطف : گوهر قم.
عنوان دیگر : زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه(ع)
موضوع : معصومه(س) بنت موسی کاظم(ع)، - 201؟ق. – سرگذشتنامه
شناسه افزوده : سیفی، مرتضی، مترجم
رده بندی کنگره : BP52/2/م6گ9 1384
رده بندی دیویی : 297/976
شماره کتابشناسی ملی : 399635