غربت امیرالمومنین(ع)
غربت امیرمؤمنان على علیه السلام
کوتاهی مردم در حمایت و رعایت اهل بیت علیهم السلام قابل انکار نیست؛
در این امتحان - جز تعدادی انگشت شمار - همگان به مصلحت دنیای خود اندیشیدند و آخرت را نادیده انگاشتند. بزرگان اهل سنت از عایشه حکایت کرده اند که:
تا هنگامی که فاطمه زنده بود، علی در میان مردم از وجهه و آبرویی برخوردار بود؛ لیکن چون او از دنیا رفت، مردم از علی نیز روی تافتند».(1)
تنهایی و غربت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به آن جا انجامید که شب ها - و گاه حتی روزها - علی علیه السلام زهرا علیها السلام را بر مرکبی سوار می نمود و دستان حسن و حسین علیهما السلام را می گرفت و خانه یاران پیامبر صلی الله علیه و اله دق الباب می نمود و حق خویش را بدانها یادآور می شد و آنان را به یاری می طلبید؛ لیکن صد افسوس؛ در جواب چیزی جز این نمی شنید:
«اینک کار از کار گذشته و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ چرا پیشتر ما را نخواندی تا با تو پیمان بندیم؟!»
امام در جواب می فرمود:
«آیا جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله را بر زمین وا می نهادم و به نزاع در خلافت برمی خاستم؟!»(2)
برخی نیز وعده یاری می دادند؛ لیکن به عهد خود وفا نکرده و غربتی دیگر قلب تنها مرد شهر پیامبر صلی الله علیه و آله را می آزرد.(3)
گروهی از انصار در نشست های پنهانی خود خلافت را حق مسلم امیر مؤمنان علی علیه السلام عنوان می کردند؛ لیکن در صدد احقاق آن و بازگرداندند آن بر نیامدند. ابوبکر نیز - پس از خطبه فدکیه فاطمه
زهرا علیها السلام - در سخنان خود (به این نشست ها اشاره کرد و) این گفتار را سفيهانه خواند و آنان را تهدید نمود.(1)
در یک تقسیم بندی می توان مردم را پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در سه گروه جای داد:
گروه اول: که اکثریت مردم را شامل می شد و متشکل از صحرانشینان و مردم پست و بی فرهنگی بود که از خود فکر و نظری نداشتند و در پی هر هیاهویی به راه می افتادند.
اینان در پی برپایی غوغای غصب خلافت به پیروی از آن هایی برخاستند که بیشتر فریاد می کشیدند و دژخیمانه تر رفتار می کردند.
گروه دوم: که بعد از گروه اول بیشترین تعداد را داشتند، از چند دسته تشکیل می شدند:
نخست: کسانی که نسبت به امیرمؤمنان علی علیه السلام حسادت می ورزیدند.
دیگر: آن ها که کینه هایی از وی به سبب کشته شدن نزدیکان و دوستان به دست آن حضرت داشتند.
و نیز: آن ها که از عدالت او می هراسیدند.
این چند دسته نیز به یاری غاصبان خلافت شتافتند و اگر ابوبکر را زیبنده این مسند نمی دانستند؛ ليكن می گفتند: او از علی آرام تر و نرم تر است.
گروه سوم: آن اقلیت بودند که مخالف ابوبکر بودند که در میان آن ها
بیشتر به امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام ایمان داشتند، اما از آن جا که حضرتش در چنگال غاصبان غریب مانده بود جز اندکی دست از یاری او کشیدند و او را تنها وانهادند.
یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ به سلیم گفت:
«فتنه ای برای ما رخ داد که دل و گوش و چشم ما را گرفت (و قدرت) تشخیص و بصیرت ما را ربود».(1)
حذيفه نیز در این باره می گوید:
«مشکل ما بس دشوار تر از آن بود که گمان می رفت؛ به خدا سوگند! بصیرت دیده ها رفت و یقین مان زایل شد؛ حق ستیزان بسیار و حق جویان اندک بودند… به خدا سوگند! چشم و گوش ما بسته شد و از مرگ هراسان شدیم و دنیا در نظرمان جلوه کرد»
عنوان و نام پدیدآور: شهادت مادرم زهرا علیهاالسلام افسانه نیست: نگاهی به مظلومیت های حضرت زهرا علیهاالسلام در منابع معتبر اهل تسنن/تالیف جمعی از نویسندگان
وضعیت ویراست: ویراست 2
مشخصات نشر: قم: عطر عترت، 1385.
مشخصات ظاهری: 127 ص
شابک: 978-964-96688-7-X
یادداشت:کتاب حاضر قبلا توسط ناشرین مختلف چاپ شده است.
یادداشت: (فيپا).
یادداشت: کتابنامه: ص. (123) - 124:همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع: فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت -11ق. – تعقیب و ایذا.
موضوع: فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت -11ق. – نظر اهل سنت – دفاعیه ها و رديه ها.
موضوع: افسانه شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام – نقد و تفسیر.
رده بندی کنگره: 1385 66083 الف/2/ 27 BP
رده بندی دیویی: 397/973
شماره کتابشناسی ملی : 1053203
شناسنامه کتاب
مولف: جمعی از نویسندگان
ناشر: عطر عترت
چاپ: کمال الملک
نوبت چاپ: بیستم
سال چاپ: 1394
شمارگان: 3000 نسخه
قیمت : 4500 تومان
تلفن مراکز پخش:
09125542161
09358168076 - 09192533472
09125536745 - 09196656100
ص: 1
کرامات حضرت معصومه (س)
کرامت و معجزات و [ افعال ] خارق العادة از قضایایی نیست که اختصاص به شیعه امامیه داشته باشد، بلکه موضوعی است که نزد تمامی ادیان و فرق و ملل شایع و رایج بوده و از صلحای پیروانشان صادر می شود.
مسیحیان آن را از علامات و نشانه های تأییدروح القدس برای کسانی را که به دست آنها کرامت صادر می شود، می دانند و حضرت مسیح پیروان خویش را به نشر و ترویج دین و دعوت به آن فرمان داده و به آنها بشارت داده که امور خارق العاده ای به دست آنها پدیدار می شود که رسالتشان را تأیید می کند؛ به طوری که آن را علامت و نشانه ای برای آنها قرار داده تا از مدعیان دروغین که خود را به دین او ملحق می سازند در صورتی که از هیچ
ص: 115
1- 1. «أنوار المشعشعین» ج 1، باب 11، ص
نظر مسیحی نیستند، تمیز داده شوند.
مسلمانان علی رغم مقام و منزلتی که برای خوارق و کرامات قائلند و سعی و تلاشی که برای آن انجام می دهند، در عین حال آن را پایه و اساسی برای دعوت احدی قرار ندادند؛ زیرا دین اسلام برای مسلمانان، عقل را وجه تمایز و فارق بین حق و باطل قرار داده است.
آن چه که عقل، بعد از تلاش فکری و تأمل به آن حکم کند، حق بوده، و آن چه را که عقل بعد از آن که در روشن ساختن آن نهایت تلاش را نمود و آن را دور انداخت، آن باطل است؛ هر چند خوارق فراوانی آن را تأیید و تصدیق کند.
نگاه و نظر مسلمانان به کرامات و خوارق و بزرگداشتن آن به جهت حکمی بود که نسبت به افراد و اشخاص در میزان و مقدار نزدیکی آنان به خداوند متعال و توجه به او، صادر می کردند.
به بیان دیگر، در نظر ما کرامات یا خوارق فقط از قضایای ممکنه نیست، بلکه از امور ضروریه ای است که ملازم با برخی حالات [ و مقامات [عالیه است که روح بشری در اثر طاعت، عبادت، اخلاص، تسلیم و توکلّ بر خدا، بدان دست می یابد؛ زیرا روحی که در درون این جسم کثیف به ودیعه گذاشته شده و در آن ساکن شده نفحه ای از نفحات حق و پرتویی از انوار حقیقت است که جلالت آن پنهان است در حالی که بدن را به شگفتی وا داشته است.
هر کس به سوی آن هدایت شود و آن را بشناسد و دریچه ای در دلش گشوده شود که از نورش بر او آرام، آرام بتابد، از او، روح پاک و
ص: 116
روحانیت محض و یک حقیقت خالصی می سازد که به دست او از
جانب خداوند امور خارق العاده و کرامت عجیب و نادر صادر می شود؛ زیرا روح دارای حکومت و سیطره بی حد و مرزی بر مادیّات است. و از محالات است که روح بر فردی بتابد [ و با وی آمیخته شود [ ولی کرامات به دست او صادر نشود.
معنای این حرف آن نیست که خوارق عادتی که در جلسات احضار ارواح پیدا می شود، در این حوزه معنوی داخل بوده و تعبیر کردن از آن، به کرامات جایز و صحیح باشد، بلکه کرامت در فهم و نظر ما چیزی است که در سایه تقرّب به خدا از راه اعمال نیک، طاعات و عبادات خالصانه و اخلاص که مقامی از مقامات اهل یقین است پیدا می شود و توفیق وصول به آن از جانب خدای بزرگ است و به این معنا، پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله اشاره فرموده است:
«هیچ بنده ای نیست که چهل روز عمل را برای خداوند خالص کند مگر آن که چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش ظاهر می گردد»(1).
پس چگونه اند ذریه طاهره علیهم السلام که در تمام عمرشان و در همه لحظات زندگیشان به خداوند اخلاص می ورزیدند؟
پس شایسته است که خداوند آن چه را که به احدی از جهانیان نداده است به آنان ببخشد و عنایت فرماید. هر شریفی در برابر شرف آنان سر فرود آورد و هر متکبری به فرمان آنان تواضع نماید و هر جباری به
ص: 117
1- 1. «جامع السعادات» ج 2، ص 399: «مامن عبد یخلص العمل لله تعالی أربعین یوما الّا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه».
خاطر فضل آنان خضوع نماید و هر چیزی در مقابلشان خوار و ذلیل می گردد و زمین به نور آنان تابان است و رستگاران به ولایت ایشان
رستگار گردند و به وسیله آنها راه وصول بپیمایند و بر هر که منکر ولایت ایشان باشد، خشم خداوند رحمان باد.
امام علی علیه السلام می فرماید: «خوشا به حال آن که در عبادت ودعا برای خدا اخلاص ورزد و قلب خود را به آن چه می بیند مشغول نسازد و یاد خدا را به آنچه می شنود، فراموش نکند و دلش را به آن چه به دیگری داده شده، محزون نگرداند»(1).
این سخن امام، دلیل است بر این که اخلاص رأس و اساس فضائل و مناط در قبولی و صحت اعمال می باشد و عملی که در آن اخلاص نباشد، فاقد اعتبار و ارزش است و دست یافتن بدان به طور کامل به آسانی ممکن نیست، بلکه در گرو توفیق الهی است و می توان از راه عبودیت آن را از حق تعالی طلب کرد.
شعر:(2)
هرگاه هدایت به دلی راه یافت، اعضای بدن برای عبادت خدا نشاط پیدا می کنند(3).
امام صادق علیه السلام - در تفسیر آیه شریفه «لیبلوکم أیّکم احسن
ص: 118
1- 1. «جامع السعادات» ج 2، ص 400: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره».
2- 2. واذا حلّت الهدایة قلبا نشطت للعبادة الأعضاء
3- 3. «بحار الأنوار» ج 53، ص 326.
عملاً»(1)، تا شما را آزمایش کند که کدام یک عملتان بهتر است - به این موضوع اشاره فرمود: خداوند کثرت عمل را نمی خواهد بلکه درستی عمل را می خواهد و درستی عمل به آن است که با خدا ترسی و نیّت
پاک توأم باشد(2).
آن گاه فرمود: اخلاص، مجمع اعمال فاضله و کلید قبول الهی و توفیق رضای الهی است. هرکس که خداوند عملش را از او بپذیرد و از او خشنود باشد او مخلص است؛ اگرچه عملش اندک باشد و هرکه خداوند عملش را از او قبول نکند مخلص نیست؛ اگر چه عملش زیاد باشد. این سخن را می توان درباره حضرت آدم و ابلیس ملاحظه کرد.
علامت پذیرش در بارگاه ربوبی، وجود استقامت و پایداری در راه خدا، با بذل کردن هرچیزی که محبوب آدمی است، با علم به این که - تمام حرکات و سکناتش صواب و درست است، می باشد. فرد مخلص روحش را در آن چه که برای اصلاح علم و عمل و درستی ریاست و مرئوسیت لازم است، ذوب کند و جانش را در این راه فدا نماید، چون اگر این مقام را بفهمد همه چیز را می فهمد و اگر از دست بدهد همه چیز را از دست می دهد. و این، حقیقت معانی تنزیه در توحید الهی است(3).
***
ص: 119
1- 4. سوره هود: 11، آیه 7؛ سوره ملک: 67، آیه 2.
2- 1. «البرهان فی تفسیر القرآن» ج 2، ص 207.
3- 2. «جامع السعادات» ج 2، ص 400.
حقیقتا؛ عبودیت و کنارگیری از دنیا و بازگشت کامل به سوی خدا و اطاعت او و فانی ساختن خویشتن در راه تحصیل مرضات الهی، باعث شد تا فاطمه معصومه علیها السلام و دختران ائمه اطهار علیهم السلام که در سیره و طریقه آن بانو هستند، به مقام رفیعی برسند که از زمان رحلتشان تا به امروز آن را مشاهده می کنی.
پس جای تعجب نیست که آن بانو صاحب کرامات و خوارق عادت است و به اذن پروردگارش نابینایان و جذامیان را شفا می دهد… و کسی را که به سوی او رهسپار شود [ و دست نیاز به سوی او برد] و به او امیدوار باشد و نزدش آید مأیوس و نا امید نمی سازد… و کسی که او را قصد کرده و حاجتی از او خواسته رد نمی کند و احدی را از روضه اش بر نمی گرداند، مگر آن که حوائج او را برآورده و مشکلاتش را رفع کرده باشد. و این همان مفهوم و مصداق خارجی حدیث قدسی است که از سوی خداوند وارد شده است: «بنده من، مرا اطاعت کن تا مثل من باشی و هرگاه به چیزی بگویی باش، پس موجود می شود»(1).
علاوه بر آن، ما یقین و اعتقاد راستین داریم که آنان زنده اند، نزد پرودرگارشان روزی می خورند، مکان ما را می ببینند و سخن ما را می شنوند و پاسخ ما را می دهند و چیزی از احوال ما بر آنان پنهان نیست.
برخی از مراجع و منابع، علاوه بر خوارق زیادی که دهان به دهان از یکدیگر نقل می کنند و ناقلان اخبار دست به دست می گردانند، در صفحات خود، کراماتی را برای بانو، فاطمه معصومه علیها السلام ذکر
ص: 120
1- 1. «عبدی أطعنی تکن مثلی (أومَثَلی» إذا قلت لشیءٍ کن فیکون».
کرده اند و آن کرامات میان فقیهان و عالمان و ادیبان شایع و رایج بوده؛ به طوری که هرگاه بخواهیم آنها را جمع و تدوین نماییم شمارش آنها در چند مجلّد ممکن نخواهد بود؛ مگر آن که به نقل و بیان برخی از آنها بسنده کنیم.
فقیه محدّث میرزا حسین بن شیخ محمد تقی نوری طبرسی (متوفای 1320 ه . ق .) چنین می گوید:
از آیات عجیب الهی که دل ها را از وسوسه شیاطین پاکیزه می سازد آن است که در زمانی که در شهر کاظمین اقامت داشتیم، در شهر بغداد مرد نصرانی بود که یعقوب نامیده می شد. بیماری عطش بر وی عارض شد و به پزشکان مراجعه کرد ولی معالجه اثری نداشت و بیماریش شدّت یافت و نحیف و ضعیف گردید تا آن که از راه رفتن ناتوان شد. او می گوید:
همواره از خدا می خواستم یا مرا شفا دهد یا مرگم را برساند تا آن که شبی در عالم خواب که روی تخت خوابیده بودم - و آن واقعه در حدود سال 1280 هجری به وقوع پیوست - سید جلیل نورانی و بلند قامتی را دیدم که نزد من حاضر شد و تختخواب را تکان داد و گفت: اگر می خواهی شفایابی، شرط بین من و تو آن است که به شهر کاظمین بروی و زیارت کنی. همانا از این بیماری بهبود می یابی. از خواب برخاستم و رؤیای خود را بر مادرم نقل کردم. او گفت:
این مطلب از شیطان است و صلیب و زنّار را آورد و بر من بست و دوباره به خواب رفتم. [ در خواب ] بانوی با فضیلتی را که چادری برسرداشت، دیدم که تختخواب را تکان داد و گفت: برخیز که فجر طلوع
ص: 121
کرد. آیا پدرم با تو شرط نکرد که او را زیارت کنی تا شفایت دهد؟!
گفتم: پدرت کیست؟ گفت: امام موسی بن جعفر علیهما السلام. گفتم: تو کیستی؟ گفت: معصومه علیها السلام، خواهر امام رضا علیه السلام.
از خواب بیدار شدم و در این مسئله متحیر و سرگردان بودم که چکنم و کجا بروم؟ به دلم افتاد که به خانه سید راضی بغدادی که در محله رواق ساکن بود، بروم. به طرف خانه او به راه افتادم. وقتی در را زدم، صدا کرد: کیستی؟ گفتم: در را باز کن. وقتی صدایم را شنید
دخترش را صدا کرد که در را بازکن. او مردی نصرانی است که می خواهد به دین اسلام تشرّف یابد. بعد از آن که وارد خانه او شدم، به او گفتم: از کجا این موضوع را دانستی؟
گفت: در خواب، جدّم به من خبر داد. سپس مرا به کاظمین، نزد شیخ عبدالحسین طهرانی - اعلی الله مقامه - برد و داستان را برای او بازگو کرد. او به من امر کرد که به حرم مطهر بروم. مرا به سوی حرم مطهر بردند و دور ضریح طواف دادند ولی برای من اثری از بهبودی ظاهر نشد.
وقتی از حرم بیرون آمدم با خوشحالی به حال خود اندیشیدم و تشنگی بر من عارض شد. آب نوشیدم. پس بر من سرگیجه عارض گشت و بر زمین افتادم؛ گویا بر پشت من کوهی بود که فرود آمد و نفخ بدنم خارج شد و زردی صورتم به سرخی تبدیل شد و هیچ اثری از بیماری در من باقی نماند.
بعد از آن به بغداد برگشتم تا دارایی ام را بگیرم. خانواده و خویشاوندانم با خبر شدند و مرا گرفتند و به خانه ای بردند که در آن
ص: 122
گروهی بودند و مادرم در میان آن جماعت بود.
به من گفت: خدا رویت را سیاه کند، رفتی و کافر شدی؟ گفتم:
ببینید: آیا اثری از بیماریم باقی مانده؟ گفت: این، سحر است. سفیر دولت انگلیس به عمویم نگاه کرد و گفت: به من اجازه بده او را ادب نمایم. واقعا؛ او امروز کفر می ورزد و فردا همه طائفه ما کافر می شوند.
پس مرا برهنه کردند و خواباندند و با وسیله ای معروف به «قرپاچ» که دارای سیم های بر سر آن شبیه سوزن بود، مرا زدند. خون از اطراف بدنم جاری شد و لکن درد و اذیتی از آن در من مؤثر واقع نشد. تا آن که
خواهرم خودش را به روی من انداخت و آنان از من دست برداشتند و به من گفتند: بر شأن [و دین] خود روی بیاور.
بعد از آن به کاظمین برگشتم و نزد شیخ بزرگوار رفتم و شهادتین را به من تلقین کرد و به دست وی اسلام آوردم. وقتی عصر شد، والی بغداد «نامق پاشا» که فرد متعصب و لجوجی بود، شخصی را نزد شیخ فرستاد و نزد او نامه ای بود که در آن چنین نوشته بود: مردی به نزد تو آمده تا اسلام بیاورد و او از رعایای ما و تبعه فرنگ است .باید او را به قاضی تسلیم کنی.
شیخ جواب داد: کسی که از او یاد کردی نزد من آمد ولی به دنبال کار خود رفت. مرا پنهان ساخت و به کربلا فرستاد. و من در آن جا ختنه کردم. و قبر آن شهید را زیارت کردم و برگشتم. آن گاه مرا با مرد صالحی از اهالی اصطهبانات - از توابع شیراز - به سوی ایران فرستاد یک سال در آن جا ماندم. سپس به عتبات مراجعت کردم
وقتی به کاظمین برگشتم، عِرْق و رگ رَحِم و قوم و خویشانوندی در من تحریک شد و به دیدار آنان اشتیاق پیدا کردم. مطلب را به شیخ محمد حسن کاظمی معروف به «یاسین» - جعله الله فی درعه الحصین - بیان کردم. او مرا از این کار منع کرد و گفت: می ترسم تو را وادار کنند که یا عذاب ببینی یا به نصرانیت برگردی.
از قصد خود منصرف شدم و در آن شب، در خواب دیدم گویا در صحرای بزرگی که از گیاه سرسبز بود، قرار دارم و در آن جا جماعتی از سادات هستند و مردی در آن جا ایستاده و به من گفت: چرا بر پیامبرت سلام نمی کنی؟ به همه آنان سلام کردم. یکی از دو سیّدی که پیشاپیش
جماعت بود به من گفت: دوست داری پدرت را ببینی؟ عرض کردم: بله.
سید به آن مرد گفت: او را نزد پدرش ببرید تا او را ببیند. مرا بردند و من کوه تاریکی را دیدم که به استقبال من می آید. وقتی نزدیک من رسید هوا گرم شد؛ به طوری که مانند تابستان گردید و صدایی بلند شد و از آن کوه، درِ کوچکی گشوده، آتشی شعله ور گشت و گوشه ای از آن به من اصابت کرد و از درون آن فریاد انسانی را می شنیدم که پدرم بود. وحشت کرده و مرا به نزد سادات برگرداندند. به من می خندیدند و می گفتند: آیا بعد از این می خواهی پدرت را ببینی؟ عرض کردم: خیر.
آن گاه به من امر کردند تا خود را در حوض که تعدادش 7 عدد بود فرو بردم. به امر ایشان در هر حوض خودم را سه مرتبه فرو بردم. سپس لباس سفیدی برایم آوردند و آن را پوشیدم و در این حال از خواب بیدار شدم. دیدم بدنم به خارش افتاده و از محل خارش آنها دمل های
ص: 124
بزرگی خارج شد.
قضیه را برای شیخ بزرگوار تعریف کردم، او گفت: آنها به خاطر گوشت خنزیری که در بدنت بوده و اثر خمر است. خداوند خواسته تو را به دلیل اسلام آوردنت از آن تطهیر سازد. تا هفته ها از جای زخم چرک خارج می شد.
او از زیارت خانواده اش منصرف شد و به محل هجرتش برگشت و در آن جا ازدواج کرد و به ذکر مصائب حضرت اباعبداللّه علیه السلام مشغول شد. امروز او در آن شهر زندگی می کند و دارای خانواده و فرزندانی می باشد.
در خلال تألیف این کتاب، برای بار دوم همراه خانواده، به زیارت ائمه
اطهار علیهم السلام در عراق مشرف شد و برگشت. خداوند امثال او را زیاد کند و خاطر و حالش را اصلاح فرماید و عاقبتش را نیکو سازد(1).
مرحوم محدّث شیخ عباس قمی فرزند محمد رضا (متوفای 1359ه . ق .) درکتاب «فوائد رضویه» در شرح حال حکیم متأله صدرالدین محمد بن ابراهیم (متوفای 1050 ه . ق .) چنین می نگارد:
بدان که برخی از مشایخ من فرموده اند، مرحوم ملاصدرای شیرازی در اثر حوادث دشوار و قضایای تلخی که در زمانش برای او پیش آمد او را ناچار ساخت که وطن خود شیراز را ترک کند و بار سفر را به سوی نواحی دار ایمان (قم) به بندد. شهری که آشیانه آل محمد صلی الله علیه و آله و عترت طاهره محسوب می شود بر حسب آن چه در حدیث آمده: «زمانی که
ص: 125
1- 1. «دار السلام» ج 2، ص 171 - 169.
سرشناسه : امینی، محمدهادی، 1314 - 1379.
عنوان و نام پدیدآور : گوهر قم: زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)/ تالیف محمد هادی امینی؛ ترجمه سید مرتضی سیفی.
مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1384.
مشخصات ظاهری : 152 ص.
فروست : مجموعه آثار کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه و مکانت فرهنگی قم؛ 37.
شابک : 9000 ریال: 964-8567-37-9
یادداشت : عنوان عطف: گوهر قم.
یادداشت : کتابنامه: ص. 147-152؛ همچنین بصورت زیر نویس.
عنوان عطف : گوهر قم.
عنوان دیگر : زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه(ع)
موضوع : معصومه(س) بنت موسی کاظم(ع)، - 201؟ق. – سرگذشتنامه
شناسه افزوده : سیفی، مرتضی، مترجم
رده بندی کنگره : BP52/2/م6گ9 1384
رده بندی دیویی : 297/976
شماره کتابشناسی ملی : 399635
شرایط الهی ظهور قسمت دوم
وجود رهبری معصوم، توانا و آگاه برای جهان
یکی دیگر از شرایط ظهور و حاکمیت حق بر جهان که تحقق آن تنها به دست خداست، وجود رهبری است که توانایی ادارۀ جهان را بر اساس دستورهای الهی و دین حق داشته باشد. شایان ذکر است، وجود رهبر برای مردم ضروری است، خواه نیکوکار باشد یا بدکار و جامعه بدون امام، یعنی هرج و مرج. حضرت علی می فرماید: «لابدّ للناس من امیر برّ کان او فاجر.ٍ»(1) برای پیاده شدن دستورات الهی و حفظ احکام، قدرت و حکومت لازم است و قدرت و حکومت به امام و رهبری لایق نیاز دارد.
اساساً دین و مکتب یا باید هماهنگ با خواسته های درونی و حوادث خارجی و به اصطلاح، رشدآور، رشد دهنده و به روز باشد و یا باید فقط قوانینی مقطعی و خشک باشد که با مرور زمان به دست فراموشی سپرده شده و به اصطلاح ایستا باشد. اگر در کنار مکتب، امامی با شرایط ویژه بود، مکتب از نوع اول، وگرنه از نوع دوم خواهد بود؛ به همین دلیل امام رضا علیه السلام می فرماید:
انّ الامامه زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین؛(2) امامت و رهبری حقّ، زمام دین است و مایه نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزّت مؤمنین است.
1- نهج البلاغه، خطبه40.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج1، ص216.
حقیقتاً چیزی که بتواند همۀ احتیاجات فردی، اجتماعی، مادی و معنوی کاروان بشریت را تأمین کند، تنها امامت است؛ درست همان گونه که شنا در استخر نیاز به مربّی و ناجی دارد و گذر از دریا نیاز به کشتی و ناخدا.
خلاصه آن که در هر حرکت مادی یا معنوی، چند چیز مطرح است: راه و مسیر؛ وسیله و ابزار؛ هدف و مقصد و نهایتاً رهبر و راهنما. در این میان، نقش راهنما از همه مهم تر است، زیرا اگر او نباشد هم راه را گم می کنیم، هم هدف را و هم وسیله ها بی جهت به کار می افتد. امام راهنمای جامعه در حرکت به سوی خداست. لازمۀ چنین امری آن است که این امام و رهبر، اولاً، عالم و آگاه به همۀ قوانین و خواسته های پروردگار و سنت های الهی در هستی باشد؛ ثانیاً، عادل بوده و تحت تأثیر هواها و امیال نفسانی خویش قرار نگیرد تا بتواند در پیاده کردن احکام الهی موفق باشد.
حال، سؤال این جاست که چگونه می توان چنین شخصی را شناسایی و به حاکمیت دولت حق منصوب کرد؟
بهترین شیوۀ تعیین رهبر و مقام مسئول در جوامع امروز انتخابات است، ولی شکّی نیست که انتخابات راه حل است، اما همه جا راه حق نیست. هیچ برهان و دلیل علمی و عقلی، لیاقت، صلاحیت و حقانیتِ شخص انتخاب شده را تأیید نمی کند، گرچه در مقام عمل، رأی اکثریت مورد نظر قرار می گیرد و بهترین راه حل است؛ علاوه بر آن که، این توجه به رأی
اکثریت، تنها در مسائل اجتماعی است و در مسائل اعتقادی، رأی اکثریت هیچ ارزشی ندارد وگرنه باید پیامبران دست از دعوت خود برداشته و تابع رأی اکثریت که کافر یا مشرک بودند، می شدند. چنان که در سورۀ «انعام» می خوانیم:
((وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ))(1)؛ ای پیامبر! اگر از اکثر کسانی که روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند، زیرا آن ها تنها از گمان و حدس پیروی می کنند.
بنابراین، در مسئلۀ بسیار حساس و اساسی امامت، که امری اعتقادی است، رأی و انتخاب مردم نقشی ندارد و تعیین آن به عهدۀ خداوند است. البته بیعتِ مردم با امام، زمینه را برای اعمال حاکمیتِ امام فراهم می کند، نه آن که امام با رأی مردم امام می شود و با اعراض مردم از امامت ساقط می شود.
راستی که انسان محدود با نداشتن علم غیب و اطلاع از آینده و باطن افراد، چگونه می تواند نظر صد در صد صحیحی دربارۀ شخصی داشته
1- انعام، آیه 115.
باشد؟! مگر انگیزه ها، حالات و عمل کرد انسان ها با توجه به شرایط و موقعیت های مختلف تغییر نمی کند؟ چگونه می توان با یک سری شناخت های سطحی، سرنوشت رهبری امت را با انتخابات معین کرد؟ آری، انتخابات می تواند راه حل باشد، اما همه جا راه حق نیست.
بنابراین، وقتی مشخص شد که مسئلۀ امامت از اساسی ترین مسائل اعتقادی و عامل هدایت و رشد جامعه است و جامعه نیاز به رهبر دارد، زیرا سقوط و یا رشد جامعه به رهبری آن بستگی دارد، باید بگوییم که تعیین امام تنها از طرف خداست، زیرا امام باید دارای شرایط و ویژگی هایی باشد که جز خدا کسی واقف به آن ها نیست؛ از جمله آن که:
_ امام باید تمام قوانین حاکم بر انسان و هستی را بداند.
_ امام باید از نتیجۀ حتمی راهی که انتخاب می کند، آگاه باشد.
_ امام باید در رهبری خود منافع خود را در نظر نگیرد و عوامل درونی و بیرونی محرّک او نباشد.
_ امام باید از عالی ترین صفات برجستۀ انسانی در حد اعلا برخوردار باشد و ناگفته پیداست که این شرایط در افراد معمولی یافت نمی شود و مردم نیز از وجود این شرایط در افراد بی خبرند.
بنابراین، راه حق در شیوۀ تعیین امام، همان راه تعیین پیامبر است، زیرا ما امامت را همچون نبوت و امام را همچون پیامبر و دلیل نیاز به امام را
همانند دلیل نیاز به پیامبر می دانیم و کار امام نیز شبیه کار پیامبر، هدایت و رشد مردم و نشان دادن راه سعادت است؛ بنابراین، همان دلایلی که در بحث نبوت آوردیم، در این جا نیز می توانیم مورد استفاده قرار دهیم، اگر باور کردیم که امامت، مقامی انتصابی است نه انتخابی؛ بنابراین، در مقابل انتصاب الهی مردم اختیاری ندارند.
از سویی، به دلیل این که همۀ مردم در همۀ زمان ها به چنین کسی نیازمندند و چه بسا که سایر شرایط مردمی ظهور فراهم شود، باید فردی در هر زمانی با خصوصیات ذکرشده وجود داشته باشد و آن شخص در زمان ما وجود مبارک حضرت حجت بن حسن عجل الله تعالی فرجه الشریف است که خود او نیز در انتظار فرج و تشکیل حکومت عدل جهانی به سر می برد. بر اساس دلایل قرآنی، روایی و تاریخی، یازده امام به دنیا آمده و شهید شده اند، ولی امام دوازدهم پس از تولد به خواست خداوند از دیدگان غایب گشته اند تا هر زمان که خدا بخواهد و مصلحت بداند، ظهور و دنیا را پر از عدل و داد کنند.
ادامه دارد…..
امید غریبان تنها کجایی؟
ندیدم شهی؛ در دل آرایی تو ●♪♫
به قربانِ اخلاقِ مولایی تو ●♪♫
تو خورشیدی و ذره پرورترینی ●♪♫
فدای سجایای زهرایی تو ●♪♫
نداری به کویت؛ ز من بینواتر! ●♪♫
ندیدم کریمی؛ به طاهایی تو…. ●♪♫
نداری گدایی به رسوایی من! ●♪♫
ندیدم نگاری، به زیبایی تو ●♪♫
نداری مریضی؛ به بدحالی من ●♪♫
ندیدم دمی، چون مسیحایی تو ●♪♫
نداری غلامی؛ به تنهایی من ●♪♫
ندیدم غریبی، به تنهایی تو… ●♪♫
نداری اسیری، به شیدایی من ●♪♫
ندیدم کسی را به آقایی تو ●♪♫
امیدِ غریبانِ تنها، کجایی؟ ●♪♫
چراغ سر قبرِ زهرا؛ کجایی؟
امید تنها راه
💯باید بلند شویم و بایستیم و تلاش کنیم و خودمان را به ناامیدی نسپاریم
✅ این دنیا ارزش متوقف شدن و غصه خوردن را ندارد.
💯باید حالمان را خوب کنیم با تلاش کردن و تسلیم نشدن
✅ نفسی عمیق بکشیم، سرمان را بالا بگیریم و دوباره برای رسیدن به هدفها و مقصدهایمان بجنگیم
بلند شویم و با اراده ی قوی و تلاش
پای اهدافمان بایستیم تا آخرین لحظه
آنچه تو را خسته و درمانده میکند
مشکلات پیش روی تو نیست
بلکه بهونه هایی هست که حرف از نشدن میزند❌
ندای کاذب درونت را اگر گوش کنی از غافله عقب خواهی ماند، هر لحظه درونت میگوید
چند دقیقه دیگر..
چند ساعت دیگر..
از فردا صبح…
باید با خود درونت بجنگی نه با مشکلات، نه با سختی ها،
خودت را برای یک روز دیگر اماده کن‼️
روزی که بتوانی از سختی ها و مشکلات پله برای صعود بسازی و به تمام اهدافت برسی ✅